پرنده های بی وطن

با پرنده های بی وطن بپر
روی خطّ ِ صاف زندگی نکن
وزن زندگی صدای قلب توست:
فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلُن !
*
گوشه ی اتاق خود نشسته ام
آسمان به شیشه برف می زند
از سر نیاز ،دوست می شوم
با پرنده ای که حرف می زند !
*
بحث می کنم تمام هفته با
یک مگس که روی شانه ی من است
پشت یک درخت ،راه می روم
در جزیره ای که خانه ی من است
*
مرگ با طناب بهتر است یا...
فکر کن ! کمَند انتخاب ها
خسته می شوم ،دراز می کشم
باز روی فیلم ها ،کتاب ها :
*
شب رسید و جنگ و صلح تولستوی
حاصلی به غیر خرّ و پف نداشت
پرده ی نهایی ِنمایش است
طاقت غم مرا چخوف نداشت 
*
کشته های "اینک آخرالزمان"
راه می روند در زمین من
پشت شورش بزرگ بی دلیل
باز مرده است جیمز دین ِ من
*
با پرنده جرّ و بحث می کنم
می پرد رفیق روزهای سخت
گوشه ی جزیره گریه می کنم
روی شانه های آخرین درخت
*
فرصتی نمانده ،پرت می کنم
نامه ها پُرند زیر پای من
بطری شکسته غرق می شود
گریه می کنند نامه های من
*
شعر از همیشه مهربان تر است
هیچ کس به شعر ،شک نمی کند
با امید شعر زندگی نکن
شعر می کُشد ،کمک نمی کند...

-----
حامد ابراهیم پور



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : شنبه 4 مهر 1394برچسب:حامد ابراهیم پور, | 10:55 | نويسنده : آریا |