ﻫﯽ ﺷﻌﺮ ﭘﺸﺖ ﺷﻌﺮ، ﺩﻟﻢ ﻭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ !

ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮﻫﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ، ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ !

 

ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺷﻠﻮﻍ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺯ، ﺑﯽ ﮐﺴﻢ

‏« ﺗﻨﻬﺎ ‏»، ﻣﯿﺎﻥ ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ، ﺟﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ !

 

ﻣﻦ ﻫﻢ ﺷﺪﻡ ﺷﻤﺎ ? ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ!

ﺁﺧﺮ، ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ، ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ، ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ !

 

ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﻮ ، ﺍﻭ ﺑﺸﻮﯼ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ

ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ! ﺍﻣّﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .

 

ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ ﮐﻮﻩ ، ﺩﻝ ﻣﻦ ، ﺷﺒﯿﻪ ﺑﺎﺩ

ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﻟﺖ ، ﭘﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ !

 

ﺩﺍﺭﺍ ﺷﺪﯼ ﻭ ﭼﺘﺮ ﺧﺮﯾﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ 

ﺳﺎﺭﺍﯼ ﺯﯾﺮ ﭼﺘﺮ، ﮐﻪ ﺳﺎﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ !

 

دکتر حمید فرد صفر

 

 



تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 14:23 | نويسنده : آریا |

 

عاشقی کردن به هر دینی رواست
چونکه عاشق از همه عالم جداست

آنکه در بتخانه هم معشوقه بیند
سرزنش براو نمودن هم خطاست

او که در میخانه می جوید نگار
در دلش میخانه ای از او به پاست

او که چون دیوانه می گردد بگوید
هرکجا یارم نشیند با صفاست

آتشی در سینه ام گر او نهاد
من بسوزم چونکه آن آتش دواست

عاشقی را پیشه کردم تا بگویم
عمر ما بی عاشقی باد هواست

گرچه عاشق دین و ایمانش بداده
آنچه او دارد همانا از خداست

عاشقی کردن برای عاشقیست
غیراین هرآنچه گویم بر خطاست...

 

دکترحمیدفردصفر

 

 



تاريخ : سه شنبه 1 دی 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 17:32 | نويسنده : آریا |

 

دل من ساکن یک کوچه ی نفرین شده است ..
و لبم تشنه ترین تشنه ی لیوان شراب ...
...
من و دل در ته این کوچه ی بن بست گُمیم ..
مثل یک قطره که باریده به یک نهر پر آب ..
...
تن من مرده ترین زنده ی این شهر شب است ..
برسان فاتحه بر من که مباح است و ثواب ..
...
شب من معنی یک ظلمت محض است رفیق ..
پشت کردی به من و شب شد و من خانه خراب ..
...
لحظه هایم همه در خاطره ات می گذرند ..
خاطراتی که از آن نیست مرا دیده به خواب ..

 

دکترحمیدفردصفر

 

 



تاريخ : شنبه 28 آذر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 12:14 | نويسنده : آریا |

 

قطره قطره شانه ام را خيس دريا کرد و رفت
گفت بايد رفت، گفت و فتنه بر پا کرد و رفت


بازوانم را فشرد و انحصارم را شکست
يک بغل خود را در اين اندوه زيبا کرد و رفت


گونه هايم را به انگشت اشاره ناز کرد
عشوه هايش را فرو خورد و تماشا کرد و رفت


بار سنگين نگاهش را به روي دوش من
گستراند و قامتم را از کمر تا کرد و رفت


استخوان هايم قدم هايش، يکايک مي شکست
رفتنش تنها مرا در يادها جا کرد و رفت


وقت رفتن گفت شايد پيش تو باز آمدم
با همين ترفند من را از سرش وا کرد و رفت

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : جمعه 15 آبان 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 14:55 | نويسنده : آریا |

 

اگر عاشق شدی در اوج دلسردی، هنر کردی
غریبی را مدد کردی به همدردی، هنر کردی

میان جمع بی دردان، اگر با لهجه عرفان
چشاندی درد را بر جان بی دردی، هنر کردی

اگر شفاف و صاف و ساده ماندی مثل آیینه
میان این همه طوفان نامردی، هنر کردی

به زیر بارش باران قحطی در کویرستان
اگر یک شاخه پر بار پروردی، هنر کردی

اگر در ناامیدی ها فقط ای گل به امیدی
دوباره زنده ماندی زندگی کردی، هنر کردی

و از راهی که تنها یک قدم مانده به نابودی
به ذکر "یا علی" یکباره برگردی، هنر کردی

به زیر تیغ نامردان اگر از دل شدی مهمان
و ماندی پایبند شیوه مردی، هنر کردی

و در این غربتستان هنر، امروز یا فردا
زمانی یادی از اهل هنر کردی، هنر کردی

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : جمعه 15 آبان 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 14:38 | نويسنده : آریا |

 

بـــی هــــــوای دوست، ای جان دلم، جــانی ندارم
دردمنـــدم، عــــاشقم بی دوست، درمانی ندارم

آتشـــــی از عشق در جانم فکندی، خـــوش فکندی
مـــن کــــه جـــــز عشق تو آغازی و پایانی ندارم

عشـــق آوردم در ایـــن میخـــــانه بـــا مشتی قلندر
پـــــرگشـــــایم سوی سامانی که سامانی ندارم

عالـــم عشق است، هـــــر جا بنگری از پست و بالا
ســـــایه عشقــــم کــــه خود پیدا و پنهانی ندارم

هر چه گوید عشق گوید، هر چه سازد عشق سازد
من چه گویم، من چه سازم، من که فرمانی ندارم

غمــــزه کـردی، هر چه غیر از عشق را بنیان فکندی
غمــــزه کن بــــر من که غیر از عشق بنیانی ندارم

ســر نهم در کــوی عشقت، جان دهم در راه عشقت
من چه می‏گویم که جز عشقت سر و جانی ندارم

عاشقــــم، جز عشق تو، در دست من چیزی نباشد
عـــــاشقم، جــــز عشق تــو بر عشق برهانی ندارم

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : یک شنبه 10 آبان 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 17:8 | نويسنده : آریا |

 

فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی کند شب من کی سحر شود


شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود


رنج فراق هست و امید وصال نیست
این"هست و نیست"کاش که زیر و زبر شود


رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود


ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی با خبر شود


موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذارگفتگو به زبان هنر شود ..

 

دکترحمیدفردصفر

 

 



تاريخ : شنبه 9 آبان 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 11:31 | نويسنده : آریا |

 

‌‌‌دیگر به عشق دست و دل من نمی رود
از خانه این سکوت سِتَرون نمی رود
‌‌‌
دلشوره کلّ کالبدم را گرفته و
سرگیجه های این سرِ بی تن نمی رود
‌‌‌
هی گریه پشت گریه ولی پوچ و بی دلیل
در گوش تو که ناله و شیون نمی رود
‌‌‌

‌‌‌
هر شاخه از درخت تنم پیشکش به توست
در باورم هراسِ تبر زن نمی رود
‌‌‌
حتا اگر تبر بزند ساقه ی مرا
از ریشه اشتیاق شکفتن نمی رود
‌‌‌

‌‌‌
من میخِ سر شکسته و زنگار بسته ام
با اینهمه گمانِ خمیدن نمی رود

اما دریغ ... در دل این قلب سنگی ات
یک میخ با شرایط آهن نمی رود ‌‌‌

‌‌‌
با من تمامِ حسرت دنیاست تو ولی
غم در دلت به وسعت ارزن نمی رود
‌‌‌
‌‌‌
عشقت اگرچه از سر این مرد رفته است
از ذهن کوچه خاطره ی زن نمی رود
‌‌‌

‌‌‌
باز این هوا گرفته و از پشت پلک هام
این لحظه ها چه تلخ و غریبانه می رود...

 

دکتر حمید فرد صفر
‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌



تاريخ : جمعه 8 آبان 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 14:16 | نويسنده : آریا |

 

تو كيستي كه پراكنده در هواي مني؟
تنيده اي به وجودم ولي سواي مني

كجاي زمزمه هايم، كجاي حادثه اي؟
كجا بجويمت اي جان؟ كه ناكجاي مني

گره زدي به نگاهت، كلاف چشم مرا
به اين گره زدنت هم، گره گشاي مني

در اين هجوم سياهي كه ماه پيدا نيست
چه باكم از بيراهه؟ كه روشناي مني

كسي شبيه تو در من، مرا به دريا برد
رسيده ام به يقين؛ اين كه ناخداي مني!

سوال كرده ام عمري: چرا؟ چرا؟ و اينك
تويي كه پاسخ صدها "چرا؟ چرا؟"ي مني

ولي، سوال بدون جواب مانده ي من:
تو اي غريبه! كه هستي كه آشناي مني؟

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : چهار شنبه 29 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 14:27 | نويسنده : آریا |

 

دل من اخم نکن، اخم تو پایان من است
غم تو خاتمه ی چشمه ی باران من است

اوج دلتنگی من لحظه ی بی هم نفسیست
چشمه ی عشق تو چون شمع فروزان من است
گذرت نیست به این کوچه نمیدانم من،
که چرا هجر تو مجموعه ی زندان من است

غم دل خوردن و از اشک حکایت کردن
سرنوشت من و باران زمستان من است

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : سه شنبه 28 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 13:46 | نويسنده : آریا |

 

امشب از عشق تو بی پرده سخن می گویم
از گره خوردن لبها به دهن می گویم


روبرویم بنشین سیر نگاهت بکنم
رقص ده موی خود آنگونه که من می گویم


من فقط از تو که این قلب مرا دزدیدی
از نگاه تو نه از دشت و چمن می گویم


از همان عشق که فرهاد به شیرینش داشت
من ز احساس همان کوه شکن می گویم


عشق زیباست اگر زود هوایی نشویم
آری آری من از آن عشق سخن می گویم

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : سه شنبه 28 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 13:27 | نويسنده : آریا |

 

گر بمانی با دلم با تو نفس خواهم کشيد

آتش عشق تو را بر بوم دل خواهم کشيد

از گل رويت گلاب قمصر و کاشان مهر

در دلم می جوشدو از نو نفس خواهم کشيد

کوچه باغ عشق تو گلزار سبز آرزوست

چون بهارنارنج به دامان غزل خواهم کشيد

ايکه از عشقت مستم در شراب لعل تو

بوسه هايت را به رنگ ارغوان خواهم کشيد

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : دو شنبه 27 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 13:13 | نويسنده : آریا |

من تب زده، بیمار و... تو انگار نه انگار!
لب تشنه ی دیدار و... تو انگار نه انگار!

دور از تو شده سنگ صبور من، دل تنگ
یک گوشه ی دیوار و... تو انگار نه انگار!

از چشم تو افتاده ام و زیر قدمهات
له میشوم این بار و... تو انگار نه انگار!

دلتنگی و بی همنفسی حال خرابی ست
روی دلم آوار و... تو انگار نه انگار!

من را به گناهی که نگاه تو در آن بود
بردند سر دار و... تو انگار نه انگار!

جان میکنم و محو تماشایی و هر روز
این حادثه تکرار و... تو انگار نه انگار!

بی مرگ نشد لایق چشمان تو باشم
حالا شدم انگار و... تو انگار نه انگار!

با عشق تو میمانم و میمیرم اگر چه
من میكشم آزار و... تو انگار نه انگار!

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : جمعه 24 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 14:59 | نويسنده : آریا |

 

آمدم عرض ادب بر قدم یار کنم
دل و جان را به فدای گل بی خار کنم

آمدم تا که شوم بر در تو حلقه به گوش
دل دهم بر تو و خود را به تو دلدار کنم

من که عمریست ز چشمت شده ام مست و خراب
چه شود تا ز وصالت دل و هوشیار کنم؟

کرده بودند رقیبان همه روزم شب تار
همه روز رقیبان چو شب تار کنم

گر تو خواهی که بیایی ز دلم یاد کنی
گل بپاشم به رهت، شهر خبردار کنم

یا که خواهی تو بیایی به رقیبم برسی
سر راه تو بگیرم ز تو دیدار کنم

ای خلیل از غم عشق چه کسی می نالی؟
گو که دل را بدهم شهره بازار کنم

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 13:33 | نويسنده : آریا |

 

‏شاعرم کردی... بیابان دیدم و دریا نوشتم
تلخ را شیرین سرودم، زشت را زیبا نوشتم

چشم وا کردم به روی زندگی کابوس دیدم
چشم بستم خط به خط کابوس رارویانوشتم
از دل آزرده ام با هیچ کس چیزی نگفتم
بارها از بهره نابرده ام اما نوشتم

تا کسی از چشم هایم شکوه هایم را نخواند
اشک را در پرده پنهان، خنده را پیدا نوشتم

سوختم یک عمر، آهی از لبم آیا شنیدی؟
از دهان خونچکان زخم ها آیا نوشتم؟

سرنوشت خویش را از روز اول دیده بودم
در خیابان های سرد شب من مردراتنهانوشتم.. .

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 12:37 | نويسنده : آریا |

 

شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد


آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام
لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد


من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد


از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد


با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد


بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 12:36 | نويسنده : آریا |

 

بشگفت گل در بوستان آن غنچه‌ی خندان کجا؟
شد وقت عیش دوستان آن لاله و ریحان کجا؟


هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد
صد مرده زان لب زنده شد درد مرا درمان کجا؟


گویند ترک غم بگو تدبیر سامانی بجو
درمانده را تدبیر کو دیوانه را سامان کجا؟


از بخت روزی باطرب خضر آب خورد و شست لب
جویان سکندر در طلب تا چشمه‌ی حیوان کجا؟


می‌گفت با من هر زمان گر جان دهی با من امان
من می برم فرمان بجان آن یار بی فرمان کجا؟


گفتم : تویی اندر تنم ما هست جان روشنم
گفتی که : آری آن منم اگر آن تویی پس جان کجا؟


گفتی صبوری پیش کن مسکینی از حد بیش کن
زینم از آن خویش کن من کردم این و آن کجا؟


پیدا گرت بعد از مهی درکوی ما باشد رهی
از نوک مژگان گه گهی آن پرسش پنهان کجا؟


زین پیش با تو هر زمان می‌بودمی از هم‌دمان
خسرو نه هست آخر همان ؟ آن عهد و آن پیمان کجا؟

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : شنبه 11 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 17:48 | نويسنده : آریا |

 

بی تو اینجا که منم؛ سخت هوا بارانی است
دل جدا،ابر جدا، چشم جدا، بارانی است..

هی نگو پاییز است ،نگو معمول است!
چشم هایی که کویر است چرا بارانی است؟!

بی تو، عطار ترین شاعر این شهر گریخت!
و از آن لحظه ی غمگین،همه جا بارانی است!

گفتم آرام شوم باز کنم قرآن را
دیدم ای داد!”الف..لامِ”خدا بارانی است!

چتر بردار ، از آغاز غزل تا آخر!
اول و آخر هر قصه ی ما،بارانی است

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : شنبه 11 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 17:45 | نويسنده : آریا |

 

به امید دیدنت خدا خداخواهم کرد
خواب و بیدار تو را بازصدا خواهم کرد

پای عشق تو بیفتد مثل فرهاد شبی
بیستون جای دماوند بنا خواهم کرد

بوسه ای از لب تو قرض گرفتم حتما
قرض لب های تو را زود ادا خواهم کرد

قایق قسمت اگر دور کند از تو مرا
رود را سمت تو برعکس شنا خواهم کرد

ارزشت بس که زیاد است از این لحظه به بعد
"تو"ی مفرد شده را باز شما خواهم کرد

حرف یک مرد همان است که اول گفته
هر چه دارم سر این عشق فدا خواهم کرد

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : شنبه 11 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 17:36 | نويسنده : آریا |

عشق يعني؟ باتو خواندن ازجنون
عشق يعني؟ سوختنهاازدرون
عشق يعني؟ سوختن تاساختن
عشق يعني؟ عقل ودين راباختن
عشق يعني؟ دل تراشيدن زگل
عشق يعني؟ گم شدن درباغ دل
عشق يعني؟ توملامت کن مرا
عشق يعني؟ مي ستايم من تورا
عشق يعني؟ درپي تودربدر
عشق يعني؟ يک بيابان دردسر
عشق يعني؟ باتوآغازسفر
عشق يعني؟ قلبي آماج خطر
عشق يعني؟ توبران ازخودمرا
عشق يعني؟ باز ميخوانم تورا
عشق يعني؟ کلبه هاي آرزو
عشق يعني؟ باتو گشتن هم کلام
عشق يعني؟ انتظاريک سلام
عشق يعني؟ دست هايي روبه دوست
عشق يعني؟ مرگ درراهت نکوست
عشق يعني؟ شاخه اي گل درسبد
عشق يعني؟ دل سپردن تاابد

 

دکترحمیدفردصفر



تاريخ : چهار شنبه 8 مهر 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 9:33 | نويسنده : آریا |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 59 صفحه بعد