رفت

 

قطره قطره شانه ام را خيس دريا کرد و رفت
گفت بايد رفت، گفت و فتنه بر پا کرد و رفت


بازوانم را فشرد و انحصارم را شکست
يک بغل خود را در اين اندوه زيبا کرد و رفت


گونه هايم را به انگشت اشاره ناز کرد
عشوه هايش را فرو خورد و تماشا کرد و رفت


بار سنگين نگاهش را به روي دوش من
گستراند و قامتم را از کمر تا کرد و رفت


استخوان هايم قدم هايش، يکايک مي شکست
رفتنش تنها مرا در يادها جا کرد و رفت


وقت رفتن گفت شايد پيش تو باز آمدم
با همين ترفند من را از سرش وا کرد و رفت

 

دکترحمیدفردصفر



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : جمعه 15 آبان 1394برچسب:دکترحمیدفردصفر, | 14:55 | نويسنده : آریا |