سنگ صبور

در کوره راه زندگی ، آغاز را گُم کرده ام
درهای و هوی این زمان، آواز را گُم کرده ام

مرداب سان شد زندگی، پوسیدگی، پوسیدگی
ازبس که ماندم در قفس، پرواز را گُم کرده ام

دراین جهان یک همنفس، پیدا نشد جز خارو خس
درسینه دارم رازها، همراز را گُم کرده ام

ناساز شد هرساز من، بیگانه شد دمساز من
سوزم کجا، سازم کجا، دمساز را گُم کرده ام

سنگ صبوری داشتم، با او سرودی داشتم
آن نغمه ساز زندگی پرداز را گُم کرده ام

در دل هزاران گفتنی، دارم زبیداد زمان
از بی زبانی قدرت ابراز را گُم کرده ام

نازم بکش، نازم بکش، کز زندگانی خسته ام
درعمر بی فرجام خود، اعجاز را گُم کرده ام


ضیاء مصباحی

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : سه شنبه 7 مهر 1394برچسب:ضیاء مصباحی, | 9:22 | نويسنده : آریا |