رندگی در گذر است

 

زندگی با همه ی خوب و بدش یک سفر است

هرکه ویزاش فقط چند شبی معتبر است

یک خیابان و گذرگاهِ توقف ممنوع

تند باید برود هرکه در آن رهگذر است

مطلقا تا ته خط دور زدن ممکن نیست

اشتباهی بروی گم شدن و درد سر است

زیر سنگینی این بار که بر دوشت هست

حاصلت آرتروز گردن و دیسک کمر است

توی این راه به هر کس که رسیدم دیدم

بد تر از من غمکی دارد و کلا ًپکر است

مشکل خویش برِ پیر مغان بردم دوش

گفته بودند که او روشن و صاحب نظر است

خنده ای کرد و بفرمود کجا آمده ای

من خودم مشکلم ازهر که بگی بیشتر است

درِ میخانه ببستند و پلمپش کردند

درِ تزویر و ریا باز تر از هرچه در است

مشکلی بد تر از این مشکل هشیاری نیست

ای خوش آن کس که به کل از همه جا بی خبر است

گفتم این شاخصه ها ،ذوق مرا خشکانید

گفت امروزه فقط پول پرستی هنر است

پول معیار و ملاک همه ارزش هاست

هرکسی در حد و اندازه پولش بشر است

گفتم ای پیربده جامی و سرحالم کن

گفت ،برخیز برو، محتسب این دور و بر است

 

شاعر بی نشان

فرستنده : میترا



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : شنبه 11 مهر 1394برچسب:شاعر بی نشان, | 17:53 | نويسنده : آریا |