خط

 

تو رفته ای و حال من دست خودم نیست
دیوانگی از دست چشمان تو کم نیست
هی لرزه و پس لرزه می افتد به جانم
ارامتر اقا...دل من ارگ بم نیست

 

با من شبیه باد باش و برگ ریزان
چون کودتای ماد باش و ارگ ریزان
مانند طوفانی چپاول کن تنم را 
ماموت های مانده ام را مرگ ریزان

 

من از خودش از شعر از غم سیر شد تا...
پشت سرت انقدر مرگ و میر شد تا...
دیوانه ی تو از غم تو پیر شد تا...
آنقدر از برگشتن تو دیر شد تا...

 

سیگار را روشن کن و فندک بگیر و..
یا در مزار مانده ای خود را بمیر و...
دیگر امیدی نیست تا من زنده باشم
حالا من و یک ماشه سمت مرگ ...تیرو...

 

باران گرفت و کوچه را پاییز تر کرد
هی روزگارم آلتش را تیز تر کرد
طوفان درید و ابربارید و تنش را....
چشم جهانی را به چشمش هیز ترکرد

 

خط میکشم روی خودم را محورم باش
حتی بیا باعقدصوری همسرم باش
پیراهنم را پاره کن نزدیک تر شو
فتحم کن و تو پادشاه کشورم باش


نیلوفر حسینی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:نیلوفر حسینی, | 9:58 | نويسنده : آریا |