خوشا بحال تو

 

من آتشی نشسته به خاکسترم ولی
تو از گذشته ی ‫‏دلم‬ آتشفشان تری
آیینه گفت ‫‏پیر‬ شدم بی حضور ‫‏عشق‬
آری...خوشا به حال ‫‏تو‬ از ‫‏من‬جوان تری
/
من با تلسکوپ غزلم در ‫‏نگاه_تو‬
منظومه های گمشده را کشف کرده ام!
‫‏شاعر‬ منجم است به چشمت که می رسد!
از کهکشان درون غزل کهکشان تری...
/
دریا دلش گرفت همان لحظه ای که تو
پلکی زدی و موج دلت روی شهر ریخت
دریا به پای چشم قشنگت نمی رسد
آری تو در مقابل او بی کران تری!
/
تاریخ با نگاه تو آغاز می شود
پلکی بزن که عصر جهان را عوض کنی!
احساس عشق حادثه ای ناگهانی است!
تو از تمام حادثه ها ناگهان تری...
/
مثل کبوتری که دلش پشت میله هاست
در سینه ام دلیست که از ‫‏غم‬ گرفته است
دلخوش به فکر پر زدنم در هوای تو
از آسمان برای دلم آسمان تری...
/
کوهم ولی به ریزش خود فکر میکنم
ابری ترین نگاهم و درگیر بارشم
من بی تو از تمام خودم سیر می شوم
تو از خودم برای خودم ‫‏مهربان‬ تری


‫‏امیررضاوکیلی‬

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : شنبه 25 مهر 1394برچسب:‫‏امیررضاوکیلی, | 12:15 | نويسنده : آریا |