حماقت

 

حال و روز آنکه را امّید دادی دیده ای؟
دیده ای دنیای بعد از تو، چه با من کرده است
آخر همراهی حزب تو، حبسِ خانگی ست
هرکه در دام تو افتاده ست، عمری بَرده است
.
من که اهل این سیاست ها نبودم قبل تو
آمدی تا اغتشاش روزگار من شوی
سرنوشتم بوده کودک باشم و مَردی کنم
سرنوشتت بوده بی مهری کنی تا «زن» شوی
.
خالق انگیزه ی پرواز های پیش از این
ترک کردی تا بدون بال و پر حرکت کنم؟
بسته ام خود را به تختی که در آن باید تو را...
بسته ام خود را به تختی تا مگر ترکت کنم
.
آنچه بعد از تو برایم ماند، عمری بی کسی ست
هیبتی آشفته، جسمی خسته، چشمانی کبود
گاه گاهی هم نگاهی کن به این روح خمار
اعتیاد من به چشمان تو تفریحی نبود
.
با تمام ناسپاسی های عشقت ساختم
با تمام دلخوشی های دروغت، دلخوشم
مثل تهدیدی که باید مادران، فرزند را
گفته بودم بگذری از مرز، خود را می کُشم
.
روز و شب، این تختخواب آرامگاهم می شود
در پتو می پیچد و... یک گوشه چالَم می کُند
خواهشاً خاموش کن اخبار دنیا را، مگر
حال عالم بعد از این، فرقی به حالم می کند؟
.
کاش می کردم فقط پیش از همین آشفتگی
طعم لب های تو را یک بار دیگر امتحان
تا ابد آزار خواهد داد روحم را همین
ای تمام قول های «تا ابد با من بمان»
.
عشق تو، بعد از خودت در من هیولا می شود
هرچه با «بم» کرد روزی زلزله، آن می کُند
ظاهراً بی مشکلم، امّا دروناً مُرده ام
عشق یک شاعر، شبیه «ایدز» داغان می کند
.
یک طرف بی اعتنایی، یک طرف درماندگی
سهم من از رابطه با سهم تو یکسان نبود
پس کشیدی پای خود را هرکجا سختی رسید
عشق تو از ابتدا هم مرد این میدان نبود
.
من پس از یک عمر دل بستن به تو فهمیده ام
«عشق» ترکیب حماقت در هوس با سادگیست
تو به راه خود برو، من هم به بیراه خودم
انحراف از راه، تنها هدیه ی دلداگی ست...
.
آریا صلاحی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : سه شنبه 28 مهر 1394برچسب:آریا صلاحی, | 15:18 | نويسنده : آریا |