یادمن

 

چشم آن دارم که نامم برزبانش بگذرد
یادمن از خاطرنامهــــــربانش بگذرد

آنچنانم محوگفتارش ، که آمین می کنم
گرکه نفرین درحق من برزبانش بگذرد

دل مکن زین باغ اگرامروز بی برگ است و خشک
صبر کن یکچند تافصل خزانش بگذرد

بهریک پیمانه می ، تنها نه من جان می دهم
خضرهم شاید ز عمرجاودانش بگذرد

نیست سود این جهان بی وفا غیرزیان
پاکبازی کو که ازسود و زیانش بگذرد؟

مردم افتاده را تا فرصتی داری بپرس
ورنه تا جنبیده ای برخود ، زمانش بگذرد

کُشتۀ دیروز را ، امروزپوشانده ست خاک
وای برخونی که یک شب ازمیانش بگذرد

طعنه های نوجوانان ، تیربارانش کند
پیرما هرجا که با قدّ کمانش بگذرد

قصّۀ مجنون نگیرد رنگ و بوی کهنگی
گوش باید کرد هرجا داستانش بگذرد

دوستان رفتند و این دنیا همان باشد که بود
جاده می مانَد به جای و کاروانش بگذرد

نیست خالی ازهوس درعهد پیری خاطرم
برق صـــــدها آرزو از آسمانش بگذرد
 

محمد قهرمان 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : چهار شنبه 6 آبان 1394برچسب:محمد قهرمان, | 14:24 | نويسنده : آریا |