شب اول

 

شب اول :هجوم نازی ها
طرف کوره های انسانی
وسط خون و بمب می رقصند
چند تا دختر لهستانی
*
شب دوم :کلاه و بارانی
چند تا بوسه ی بدون دلیل
پشت هم تیر خوردن و مردن
ته هر فیلم ژان پِیِر مِلویل
*
شب سوم: طناب یخ زده ای
بر گلوی کبود بیداری
هیچکاکی که دوستت دارد
هیچکاکی که دوستش داری!
*
شب چارم :ادامه ی سردرد
گریه با خنده ،چای با بروفن
زندگی با کلانتر فارگو
خودکشی با برادران کوئن !
*
شب پنجم: هنوز بیداری
سینما هست ! زنده می مانی
دکترت گفته زنده باش...برقص
با زن و زوربای یونانی !
*
شب بعدی: تپانچه و جانگو
توی هر کافه ، توی هر کازینو
با لباس سیاه خندیدن
زیر شلاق با تارانتینو !
*
شب هفتم : درخت سوخته ای
توی یک روستای بودایی
راهزن می شوی ولی سخت است
کشتن هفت تا سامورایی !
*
شب هشتم : گذشتن از دل جنگ
گذر از حوض خون بدون شنا
توی میدان شهر ، با گریه
دیدن سنگ خوردن ِمالنا
*
نهمین شب ، شکست را بپذیر !
با سکوتت بساز ،گریه نکن !
مثل ادوارد دست قیچی باش
آخر فیلم های تیم برتون !
*
شب آخر، پولانسکی خوب است!
تا تو را توی ترس ها بکُشد
شب آخر فقط اجازه بده
بچه ی ُرزماری تو را بکُشد !
*
باز ده شب گذشت تا جادو
به وفاداری تو شک نکند
ده شب سرد...باورش سخت است
فیلم دیدن به تو کمک نکند !
*
قهرمانت همیشه تنها ماند
قهرمانت به هیچ جا نرسید
سینما دوست بود و محرم بود
زورش اما به غصه ها نرسید
*
زنده ماندی برای چند ریال؟
زنده ماندی برای چند پِنی؟
گیج و برعکس زندگی کردی
با سرانجام بنجامین باتنی !
*
کاش با شعر می شد از غم نان
رو بگیری و باز نان بخوری
کاش با شعر می شد از فردا
توی قبرت کمی تکان بخوری!
*
تا دل خاک ،سینه خیز برو
-زخم هایت اگر که بگذارند-
سهم یک گور دسته جمعی شو
با زنانی که دوستت دارند
*
سرزمینت تو را نمی خواهد
به سرت فوت کرده خاکش را
گرگ پیری شدی که توی تله
می جود پای دردناکش را...
**
لب یک پرتگاه منتظرید
خودت و سایه ات ! فقط دو نفر!
تو هولش می دهی :نخند ! نرقص!
او هولت می دهد: نترس! بپر !
*
هیچ کس وارث تو نیست ،ببند
نیمه شب چشم های ماتت را
خاطرات نگفته ای داری
پسری کو که خاطراتت را...


حامد ابراهیم پور



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : جمعه 8 آبان 1394برچسب:حامد ابراهیم پور, | 14:4 | نويسنده : آریا |