باده افتاده در این کوچه

 

باد افتاده توی این کوچه 

و هوا یی که بی غرض ابریست 

درد من نیست درد گنجشکی 

که پر از لایه های کم صبری است

 

آسمان در تو راه می افتد 

در پی مقصدی که ناپیداست 

انتهای غم همین کوچه 

اتفاقن چه محشری برپاست

 

می توانی تصورش بکنی 

زخم پائیز بهترین شعر است 

و نگاهی که بی قفس حالا

معنی تازه ی همین شعر است 

 

شعر یعنی تلاطم دریا 

که به خورد من و شما نرود

مدتی هست بی تو غمیگینم 

باش شاید که ناخدا نرود 

 

تو غزل می تراشی از ذهنت 

کوله بارت جسارتن درد است 

حسرت مانده از غروبی که

لای گلهای زرد من درد است 

 

هرکس از ظن خودشده یارم 

توی این استحاله تا مرداب

تو بکش دست باز چشمم را 

تا نگندیده ام مرا دریاب 

 

برف باریده مادرم مرده است 

گریه در ذهن خنده مرده تر است 

از قلم های سخت زهر آلود

که به اندیشه دل سپرده تر است

 

من شکستم چه می کنی روزی 

که مرا کوچه ها بدوش کشند 

بعد توی دومتر قبرستان 

کفنی خشک را بروش کشند 

 

بغض هایم چقدر می ترکد

دردهایم هنوز بیدارند 

روی شلگیر بوسه ام بنویس

شاعران درد عاشقی دارند

 

چه کنم باغ شعر بی رمق است 

درد من گریه ی کبوتر نیست 

سفره پهن است عزیز بسم الله 

حرمت سفره از تو کمتر نیست 

 

کاش آینه از دلم می رفت 

وخودم نیز از تمام خودت 

سند آسمان و دریا را 

میزدم من فقط به نام خودت

 

آی مردم که با دلم قهرید 

بخدا سهم من که نفرت نیست 

بال پیراهن مرا نکشید 

عشق را تاب این مروت نیست

 

من خودم آخرین رگ شعرم

درد با من همیشه مفهوم است

به غزل ها حواله ام ندهید 

حال من با غزل که معلوم است

 

تازگی ها ستاره هم دیده است 

که خدا با دلم دعا می کرد 

هیچکس بعد من نخواهد گفت 

بینوا مثل نی نوا می کرد

 

جابر ترمک


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : سه شنبه 12 آبان 1394برچسب:جابر ترمک, | 15:8 | نويسنده : آریا |