ای می ازچشم تو آموخته

 

ای می از چشم تو آموخته ، گیرایی را

کرده گل پیش لبت ، مشق شکوفایی را

غزل و قول من از توست که در مکتب عشق

بلبل از فیض گل آموخته ، گویایی را **

همچو من در دگری شوق تماشایش نیست

هر که شد شیفته آن چشم تماشایی را

ای دو چشم تو ، دو دریای شبانه ! چه کنم ،

گر به دریا نزنم ، این دل دریایی را ؟

شهروایند همه پیش تو خوبان ، ای تو

سکه ی تازه به عالم زده ، زیبایی را !

کی حکایت کند آن بوسه و آن لب با من

فصلی از قصّه ی شیرین شناسایی را ؟ ***

شب اگر باشد و می باشد و من باشم و تو

به دو عالم ندهم ، گوشه ی تنهایی را

گل نیلوفر من ! پیش تو می یابد دل

نیرو انای خود ــ آرامش بودایی را ــ

من و اندیشه ی زیر و زبر و سود و زیان ؟

من که بر سنگ زدم ، شیشه ی دانایی را ؟

کافر عشقم اگر پیش تو از دل نکنم ،

ریشه ی طاقت و بنیان شکیبایی را

با همه لاف خرد ، عقل به حیرت در ماند

خواست تا حل کند ، این عشق معمایی را

 

حسین منزوی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : جمعه 15 آبان 1394برچسب:حسین منزوی, | 14:59 | نويسنده : آریا |