من غزلها گفته ام

 

من غزل ها گفته ام ، اما به اغما رفته است!
مثنوی هایی که یک یک،بر سر زا رفته است!

در میان مردم شهرم ، چه تنها مانده ام
مثل سربازی که از بم،سمت جلفا رفته است!

آن چنان از دیدنم احساس وحشت می کنند
گوییا که شیخ صنعان، سوی ترسارفته است!

مادرم ، در حسرت تک بیتی از اشعار من
غافل او در عمق شعرم، بیت نازا رفته است!

درتمام طول شب، من خواب این را دیده ام
نزد مادر این غزل هایم ، پسر زا رفته است!

در مسیری اشتباه ، از روز اول رفته ام
همچنان قویی که از، برکه به دریا رفته است

تا کجا ها می روی ، دنبال شعر تلخ من
او به دنبال دو بیت ناب و اعلا رفته است!

از کنارم رد شدی، شعرم چنان دردی گرفت
بحر درمان شعر من، نزد اطبا رفته است!

 

یوسف محقق



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : یک شنبه 24 آبان 1394برچسب:یوسف محقق, | 17:9 | نويسنده : آریا |