مکث

 

غیر اندیشه تو در سر من چیزی نیست
این قدر تند نرو ، محض خداوند بایست

لحظه ای مکث کن وجان خودت راست بگو
مهربان قلب تو در دایره سلطه کیست؟

تا که از دست تو راحت بشوم خواهم رفت
آخرین جمله اش این بود وبه من می نگریست

ای تو که دغدغه هر شب و هر روز منی
می شود بی سر سبزتو مگر راحت زیست؟

تو نمی دانی از آغاز عطا کرده خدا
به دل اهل زمین صفر وبه چشمان تو بیست

تو چه دانی که همین مرد سراپا تقصیر
علت این همه افسردگی و دردش چیست

خاطرت جمع که دست از تو نخواهم برداشت
گر چه این حرف برای تو کمی تکراری ست

حمدالله لطفی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : پنج شنبه 26 آذر 1394برچسب:حمدالله لطفی, | 23:32 | نويسنده : آریا |