بی تو

 

با توام امشب و مي ترسم از آن سان بي تو
كه پس از اين شب و شب هاي فراوان بي تو

آه اگر اين شب بي سايه به پايان برسد
چه كنم با تب فرداي هراسان بي تو

خوش به حال من خوشبخت سر افشان با تو
بد به حال من بدبخت پريشان بي تو

با توام امشب و مي خوانم از اندوه اتاق
بهت فردا شب اين كلبه حيران بي تو

تو نباشي و نريزي و نپاشي در آن
به چه كار آيدم اين خانه ويران بي تو؟

به تماشاي عبور چه كسي باز شود
چشم اين پنجره رو به خيابان بي تو؟

چشم اين پنجره خيس تماشا دارد
صبح از آينه گرداني باران بي تو

اتفاقي كه قرارست بيفتد اين است:
دل ويران و سر بي سروسامان بي تو

چشمم از گريه چه سيلي كه نينداخت به راه
به كجا مي رود اين رود شتابان بي تو؟

 

بهروز یاسمی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : جمعه 27 آذر 1394برچسب:بهروز یاسمی, | 14:49 | نويسنده : آریا |