نمي خواهم به چشمانت بگويم

هواي گريه در من بيقرار است

نمي خواهم كه در چشمم بخواني

دل من در مدار انتظار است

نمي خواهم كه اين دلواپسي ها

قدم بر واديِ رويا گذارند

نمي خواهم كه بارانهاي ترديد

دوباره بر دل و روحم ببارند

نمي خواهم كه در دنياي بي تو

تمام قصه ام از درد باشد

نمي خواهم به فرداهاي نزديك

اميدم خسته اي دلسرد باشد

نمي خواهم بگويم بي تو شبها

من و تنهائي ام همخانه هستيم

نمي خواهم دگر از خود بپرسم

چرا ما راه غمها را نبستيم ؟

نمي خواهم دگر از خود بپرسم

چگونه مي توان بي تو به سر كرد ؟

چگونه اين شب تاريك غم را

بدون وحشت از فردا سحر كرد ؟

دگر مي خواهم از دنياي بي تو

فقط سازش مرا در بر بگيرد

به مرداب سكوتي بي سرانجام

گلايه از تو و دنيا بميرد

نرگس عینی

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: