لبت را به هوس می بوسم

 

با لب جمعه لبت را به هوس می بوسم
از همین لحظه و تا قطع نفس می بوسم

من که زندانی چشمان تو بودم ز ازل
چشم زیبای تو را پشت قفس می بوسم

دل من را ندهی وعده به وصلت ... پس از این
طرح لب های تو را هم به عبس ... می بوسم

نه که پنهانی و با ترس و نه در خوف و رجا
در همین کوچه و نزد همه ** می بوسم

هم به هنگام اذان و دم محراب نماز
هم کلیسای مسیح وقت جرس می بوسم

ابتدا نقش دو چشمان تو را می کشم و
روی این دفتر زیبا و سپس می بوسم

وقت این قافیه تنگ است و غزل مست تو شد
شکوه داری که چرا روی تو بس می بوسم ؟

 

شاعر بی نشان

فرستنده: حسین

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : یک شنبه 6 دی 1394برچسب:شاعر بی نشان, | 14:34 | نويسنده : آریا |