نشستم به کنجی به پای دلم

 

نشستم به کنجی به پای دلم
و شعری نوشتم برای دلم

تمامی پر از عطر یاد تو بود
هم این باغ و هم کوچه های دلم

دریغا که عمری گذشت و نشد
نشینی شبی در سرای دلم

بهارا سکوتت مرا می کشد
تو گویی بلایی بلای دلم

مسیحای خوبم طبیبم تویی
نفسهای گرمت دوای دلم

چه می شد که در آسمان شبم
بیایی چو مَه در فضای دلم

دریغا دریغا که تیغ ستم
بریده مرا زآشنای دلم

چو گفتم که آمد غروب بهار
شنیدم همه های های دلم


بهرام صفی پوریان

 

 



نظرات شما عزیزان:

لیدا
ساعت12:43---14 دی 1394
یه فهرست بی نظیر از وبلاگ هایی که تازه به روز شدند. فوق العاده است...شما هم وبلاگت رو اضافه کن

علیرضا
ساعت12:21---14 دی 1394
وبلاگت خیلی عالی بود خیلی خوشم اومد ازش ارزشش داره براش وقت بگذاری بازدیدش بالا بره لطفا به وبلاگ من هم سر بزن راهکارهای جدیدی دارم واست

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : یک شنبه 13 دی 1394برچسب:بهرام صفی پوریان, | 18:37 | نويسنده : آریا |