کسی یک لنج فرسوده در این بندر نمی خواهد
بکش لنگر که این بندر تو را در بر نمی خواهد

خیابانی که خود را در حصار خانه می بیند
در آغوش لگدمالش که همبستر نمی خواهد

جهان استطبل تاریکی پر ترس از قداستهاست
کسی در بین یابوها که خواب آور نمی خواهد

من عینک سازم و دنیا ندارد ارزش دیدن 
کسی یک لنز آلوده به این باور نمی خواهد

خدا دل آهنی ها را برای جنگ می سازد
ولی از بین محرومان که عصیانگر نمی خواهد

حلالم کن همین حالا تو قربانی تری از من
که اسماعیل اندامت دم خنجر نمی خواهد

تو شیرینی و من تلخم که باخسرو نمی جنگم
رهایم کن که فرهادت تو را دیگر نمی خواهد

برای رازی از دنیا به عمق استکان رفتن
به جز یک گوشه ی دنج و قلم دفتر نمی خواهد

 

حسین آهنی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : جمعه 27 آذر 1394برچسب:حسین آهنی, | 1:41 | نويسنده : آریا |