پشت هم شعر نوشتم كه بخواني، خواندي؟
بغض کردم که ببینی و بمانی، ماندی؟
.
آرزو داشتم اين بار... به تو تکیه کنم
پیشِ من باشی و بر شانه ي تو گریه كنم
.
پیش من باشی و جز تو، به جهنم برود
اصلا از حافظه ام عالم و آدم برود
.
آمدم از نفَست کام بگیرم اما...
لحظه ای با لبت آرام بگیرم اما...
.
جاي اسمت به سه تا نقطه رسيدم اي واي
در جهانم اثري از تو نديدم ، اي واي

 

الف.خانمحمدی



تاريخ : جمعه 15 آبان 1394برچسب:الف,خانمحمدی, | 14:54 | نويسنده : آریا |

 

هر كسى يارى درين كاشانه دارد ؛ من تو را
يك هدف از رفتن ميخانه دارد ؛ من تو را

هركه مستى مى كند ، يك دلبر نازك ادا
در كنار ساغر و پيمانه دارد ؛ من تو را

هر كه را ديدم به فرداهاى خود دل داده است
آرزوها در دل ديوانه دارد ؛ من تو را

هر كه عاشق ميشود با جادوى يك دلفريب
در بغل معشوقه اى فتانه دارد ؛ من تو را

هر كسى در يك ستاره بخت خود را ديده است
پيش خود يك آسمان افسانه دارد ؛ من تو را

عاشق شوريده دل، دردفتر شعرش نوشت :
هر كسى يك دلبر جانانه دارد؛ من تو را

 

الف.خانمحمدی



تاريخ : جمعه 15 آبان 1394برچسب:الف,خانمحمدی, | 14:50 | نويسنده : آریا |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 59 صفحه بعد